Bavar-nafasBavar-nafas، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

من از آن روز كه در بند توام آزادم

مامان در بارداري

الان كه اين مطلبو مينويسم بيست و يك هفته و سه روز هست كه شما توي دل ماماني هستي،خيلي سريع و شيرين گذشته ،بهترين خاطرات ده سال زندگي ما تو اين مدت شكل گرفته .دختر برفي من قراره دي ماه مهمون خونمون بشه ماه تولدت با بابايي مشتركه زمستون دو تا هديه عزيز به من داده.تو اين مدت من پنج كيلو وزن اضافه كردم كه بيشتر چاقي من تو ناحيه شكمه ،حال عمومي بدنم تو اين مدت خوب بوده و ميشه گفت مشكلاتي كه اكثرا با بارداري دارند من نداشتم ،دخترم از همون اول هواي مامانشو خيلي داره ،ويار نداشتم ميلم به غذاي خاصي نيست اوايل سالادوشيريني ميلم نميكشيد الان بهترم،بيشتر ميل به ترشي داشتم ولي الان برام فرقي نميكنه.چهار مرتبه سونوشدم:اولين مرتبه شش هفتگي ،دفعه دوم سونو سل...
30 مرداد 1393

اسم قشنگت (نفس)شد

قرار بر اين بود كه هفته بيستم براي سونوي انومالي و تعيين جنسيت بريم ولي مگه بابايي طاقت اورد اين بود كه هفده هفته و پنج روزگيت رفتيم كه همزمان با دهمين سالگرد ازدواجمون هم بود.بابا كه از شب قبلش نخوابيد صبح هم ساعت شش رفتيم سونوگرافي دكتر پايدار اسم نوشتيم بعد بابايي مارو برد همه جاهاي خوب حدود ساعت ١٠نوبتمون شد من دوست داشتم بابا بياد داخل تا با هم  تورو ببينيم ولي دكتر اجازه نداد وگفت بيرون باشه.يه چند دقيقه كه گذشت دكتر گفت كه ني ني خوشكلتون دختره،دنيا رو به من دادند يه لذت عجيبي از سعادتي كه خدا به من داده وجودمو گرفت،يه لحظه به مانيتور نگاه كردم ديدم انگشت  شستت رو داري ميخوري ديگه طاقت نياوردم به دكتر گفتم تورو خدا ما بعد از ...
26 مرداد 1393
1